Tango

ساخت وبلاگ
دو، دو، چهار آدم‌های گذشته، با لباس‌های دمده و خط ریش‌های بلند. آدم‌هایی که شاید روزی تاریخ شبیه‌شان را ببیند، شاید نه.. فراموش‌شدگان بی‌سلاح، دادگاه‌های بی‌قاضی و شاهد و حاضر. صندوق‌های لباس. پشم و پ Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

دو، دو، پنج سُها هر روز بعد از کار و درس باید دوطبقه‌ای را می‌آمد پایین. در را که باز می‌کرد به اتاقش می‌رسید. یک کتابخانه‌ی خمیرکاغذی کوچک و یک تخت سفری جاگرفته در زیرپله‌ی چاپخانه؛ که توی دیوارش پنج Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

چندبار دیگر تا رسیدن به مقصد تکرارش می‌کنم.به زبانش می‌آورم و گم می‌شوم . در این چند حرف که هرجا شنیده شوند باز تنها یادآور تو هستند و نامت. به ایثار و یاری حرف آخر است که به اسمت، نایی برای نفس پدید Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

سه، یک، یک سها لا‌به‌لای بسته‌های برهم انباشته شده‌ی کاغذ ۱۶ ساله شد و به یاد مادرش، روی پله‌ی سنگی گذر ۱۶ شمع روشن کرد. در این چندسال که گذشته بود، دستی توانا یافته بود و با وجود سر و صدای تکرار‌شوند Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

اینک یک زن و مرد ـ روبروی هم نشسته‌اند ، ویران و تمام شده‌ ، مردمانی از عصری دیگر. ناگهان دستهای هم را می‌گیرند ، گریه‌ای که معنی آن امید است. در بیرون صدای فریاد است. دوربین آرام عقب می‌کشد و تمامی ا Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

سه، یک، دو اتوبوس کنار نمای غبارگرفته‌ی شهر کوچک ایستاد و ژاله و دوسه نفر دیگر را پیاده کرد. انگار اینجا چیزی عوض نشده بود . همانی بود که ده سال پیش بود، بیست سال پیش، و یا شاید صدسال پیش. خانه‌های خش Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

حالا.. انگار زمان برگشتن است. به دریچه‌ای که برای نوشتن، برای حرف زدن کم و بیش امن است و یادآور روزهای آرامش. حالا، می‌شود نفسی نه راحت_ که از سر اجبار تداوم زندگی کشید و دعا کرد که روزهای سخت تمام شو Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

سه، یک ، سه شب شده بود و شهر کوچک در سکوت مرگ‌آسایی نفس می‌کشید . خبرهایی که به گوش می‌رسیدند ـ گستره‌ی بیم و ذره‌ای امید ـ از آن‌که آن چکمه‌داران دور سوار بر مرکب‌هایشان به این شهر کوچک قدیمی نزدیک ن Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

سه، یک، چهار   چشم‌هایش را که باز کرد، روی صندلی راهروی کارگاه درخودش گره خورده بود و خوابش برده بود . سردش بود و تنش درد می‌کرد . دست‌هایش توی هم قفل شده بودند و پاهایش در حالتی ناراحت بین دسته صندلی Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37

سه، یک، پنج   تیشه‌ها از گنجه بیرون آمدند و کف خانه‌های سالم مانده را به سمت زمین شکافتند. مردم چند روز تمرین کردند که چشم‌هایشان را به تاریکی عادت دهند و سرما را به جان بخرند، برای کمی بیشتر زنده مان Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 4:37